سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماجراهای صد روز تا عروسیِ یک عروس کنکوری!

سلام.??

این اولین یادداشت رسمی من اینجاست...امیدوارم دوست داشته باشید??

دقیقا صد روز تا وصال مانده...من اینجا،یار انجا

و من می اندیشم،فهرست میکنم کارهای که باید تا قبل از تاهل انجام دهم!

راستی،واقعا چه کارهایی مانده؟

چند قرار با دوستان جدید و قدیم مانده؟

چند خرابکاری مجردانه؟

چند بچه بازی نوجوانانه؟

چند پروژه آشپزی و هنری و ورزشی؟

چه مهارت هایی مانده که باید یاد میگرفتم؟

چه کلاس هایی نرفته مانده اند؟

هنوز صدروز مانده اما دیدن دیوار های آبی آسمانی اتاقم هم برایم لذت بخش است...

اتاقی که مهمان چن ماهه اش هستم!اتاقی که 7 سال من و بلاهایی که سرش اوردم را تحمل کرده...چه رازهایی که از من نمی داند!راستی چه خوب که دیوارها جیکشان در نمی آید...!

.

.

.

هرچقدر به عروسی نزدیکتر میشم به کنکور دو هفته بیشتر نزدیک میشم،گوشه ی اتاق کتاب ها توی قفسه مرتب چیده شدن و شدن ایینه دق من!

این وسط تنها چیزی که بهم انگیزه میده گل خای خشک شده دوران شیرین نامزدی هستن که با نظم و ترتیب یک جا بالای کتابا نشستن??.

میام سر کتابا،میخونم،مینویسم، به خودم قول میدم به خودم اجازه بدم بعدش بتونم برم یر درست کردن تزئینات و دکور اتاق اینده??...

دوم اردیبهشت امتحانات مستمر شروع میشه

و فردا خریدهای عروسی!

خدابه خیر بگذرونه...

راستی،کسی میخونه این یادداشتهارو؟اعلام حضور کنید??چون من قطعا بنا به سلیقه خواننده مسیر نوشته ها رو تعیین میکنم...